-
سرو
جمعه 18 شهریورماه سال 1384 05:15
در بیابانی دور که نروید جز خار که نخیزد جز مرگ که نجنبد نفسی از نفسی خفته در خاک کسی زیر یک سنگ کبود دردل خاک سیاه می درخشد دو نگاه که به ناکامی ازین محنت گاه کرده افسانه هستی کوتاه باز می خندد مهر باز می تابد ماه باز هم قافله سالار وجود سوی صحرای عدم پوید راه با دلی خسته و غمگین همه سال دور از این جوش و خروش می روم...
-
ای واژه خجسته آزادی
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 03:04
ای واژه خجسته آزادی با این همه خطا با این همه شکست که ماراست آیا به عمر من تو تولد خواهی یافت خواهی شکفت ای گل پنهان خواهی نشست آیا روزی به شعر من آیا تو پا به پای فرزندانم رشد خواهی داشت ای دانه نهفته آیا درخت تو روزی در این کویر به ما چتر می زند ؟ گفتم دگر به غم ندهم دل ولی دریغ غم با تمام دلبریش می برد دلم فریاد ای...
-
دکتر محمد مصدق
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 05:22
یکی از راه کار ها ی حاکمان برای استمرار قدرت مسخ کردن چهره بزرگان و برجستگان تاریخ آن مرز و بوم است کسانی که با قطره قطره خون خویش با تمامی وجود خویش در راه آزادی و عدالتخواهی و استقلال طلبی گام برداشته اند و حاکمان در این رهگذر هماره از تاریخ نگاران یاری جسته اند ؛ تاریخ نگارانی که همواره در خدمت خداوندگاران زر و زور...
-
به استقبال غزل حافظ
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1384 02:32
درون معبد هستی بشر در گوشه محراب خواهش های جان افروز نشسته در پس خوشه سجاده صد نقش حسرتهای هستی سوز به دستش خوشه پر بار تسبیح تمناهای رنگارنگ نگاهی می کند سوی خدا از آرزو لبریز به زاری از ته دل یک دلم میخواست میگوید شب و روزش دریغ رفته و ایکاش آینده است من امشب هفت شهر آرزوهایم چراغان است زمین و آسمانم نورباران است...
-
عروس وطن
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 05:03
نیمه شبم رادر گریز از خود ؛ از تنهایی در حال به تاریخ شعرای این مرز و بوم پناه جستم که به ناگه چشمم به این شعر افتاد که در سال ۱۳۲۱ توسط داراب افسر بختیاری سروده شده .پنداشتم که زبان حال این زمان است؛ ویا نه؛ ما در ان زمان زندگی ؛ نه روز مرگی میکنیم و سال ؛ سال ۱۳۸۴ است ؛ نه ؛ ۱۳۲۱ نه ؛ ۱۳۸۴ مگر فرقی هم می کند زمانی...
-
قدرت وقلم
جمعه 11 شهریورماه سال 1384 03:19
وچه زیبا نبشته ای است قدرت و قلم به آنان که در راه انجام رسالتشان در مقابل قدرت قلم زدند وقلم هاشان را بشکسته بر دار دیدیم وما نیز ادای دین کردیم وچشمانمان را فرو بستیم و گذر کردیم وبر خود باوراندیم که چیزی ندیده ایم در گذر عمرمان وخموشی گزیدیم و مصلحت را پناه جستیم و حقیقت را کتمان کردیم ودر سایه تقیه جانمان را خانه...
-
زنی را
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 03:58
شب نویس مان را باشعری از خانم فریبا شش بلوکی شاعر معاصر که اجازه درج شعرشان را در این پست به من دادند ودر واقع شعر نه که درد نویسی از وضعیت زنان جامعه امروز ماست بیاغازیدیم تا باشد آنروز که نبینیم دگر این روز ها را که زنانمان را در بند فقر و زور وجهل اسیر ع.سربدار زنی را می شناسم من که شوق بال و پر دارد ولی از بس که...
-
باد های گزنده
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 04:04
باد های گزنده خواب سنگین را بر آشفت وزخم های چرکین سر باز کرد و من چون هیولائی در درازترین شب قطبی از انجماد قامت کشیدم وچشم هایم را به دنبال شرق گمشده در آفاق گرداندم و ذهنم را در جستجوی گذشته کاویدم چون پلنگی زخمی در محبت خوف انگیز بیشه ها کوهها را آواز دادم؛ دشتها را آواز دادم از ابر و باد وآسمان وزمین یاری خواستم...
-
فریاد
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 02:41
قبل از به رشته در آوردن این چرکنویس ؛ نه بخاطر توجیه کارم که هیچگاه حقیقتی رافدای مصلحتی نکرده ام ؛ لازم دیدم اعلام کنم بیانم از درج این شعر نه مذهبی است که شاعر این شعر مطرح نموده .که مذهب ؛جدای از مذهب داران است بلکه جیره خواران دینند؛ و با دیدگاه شاعرش هم کارم نیست که هر کسی در طریقت ما آزاد است و مسئول اعمال...
-
ندای وجدان
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1384 03:16
شب و روز همچو دو موش سپید وسیاه مشغول جویدن ریسمان زندگیمان وما غرق در روزمرگی .... به دور از حقیقت زندگی ودر این میان هر از چند گا ه جرقه ای ؛ نهیبی از درون وجدان به خواب رفته مان ؛ به زیر صد ها خرمن کفری که پوشاننده حقیقت زندگیمان شب ها را به روز و روزها را به شب میرسانیم بی هیچ اندیشه ای بدون آنکه در مخیله مان خطور...
-
فعل مجهول
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 03:51
آغازیدیم صبحی دگر رادر شروع ماهی نو ------------------------------------- آنان آرام غنوده اند ؛ آن بزرگ ایزدان میله ها فروکشیده شده ؛ تیرها پرتاب گردیده اند تود ه ها و خلایق آرمیده اند در خوابی عمیق و خوش دروازه های باز بسته شده اند خورشید ؛ ماه ؛ آشوب ؛ عشق در آسمان آرمیده ؛ به خواب رفته اند کرسی قضاوت اکنون خالی است...
-
یاد باد
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 05:51
به پایان رسانیدیم آخرین روز امرداد را با شب نوشته هایمان باشد که تا طلوع صبحی دیگر در شروع ماهی نو به تکرارآوریم شب نویسی مان را..! که ما پاسدارحرمت شبی م ونوید دهنده صبح صادقیم درسحرگه هان ؛ درطمطراق صبح کاذب اعظم عباسی یاد باد از آرزوهای قدیم از تمام گفتگو های قدیم یاد باد از عطر گلها ی بهار از هوای تازه آن کوهسار...
-
من تبسم را
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 03:54
بیاییم با نگاهی کودکانه به زندگی نظر افکنیم ؛ که کودکان معصومند ؛ وبی ریا نه مثل کاسب کاران رند وچاپلوس؛ وریا کار اینان زندگیمان را در مسیری افکنده اند ؛ که حاصلش لش بودن ودر یوزگی است ؛ بیاییم با تغییر مسیر زندگیمان مشت محکمی بر دهان یاوه گویان وشب پرستان زنیم و به آنان بباورانیم ؛که علیرغم تمامی تلاششان ؛ ایمانی است...
-
خاطره تلخ است
شنبه 29 مردادماه سال 1384 00:16
اعظم عباسی دیده مان به شبنم نشسته دل مان را نیز غباری از اندوه اندوهی دهشتناک وخیال مان در انسوی دیوارهای بلند زمان در خیالی مبهم خاطره تلخ است ؛شیرین است گس است؛بیاد می ماند مرور میشود ؛ فراموش میشود؛ تداعی میشود اول بار که گریستم ؛یادم نیست گویندم زمانی بود ؛ زمان تولدم مگر نه تولد و زندگی شیرین و زیباست پس چرا...
-
مرثیه ای برای روز پدر
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 02:55
با سلام ودرود به تمامی دوستانی که تا کنون با نظرات پرمهرخود مرا در این رهگذر یاری نموده اند. میخواستم روز پدررا تبریک گویم ولی دیدم رسانه های عمومی کارشان را به خوبی انجام میدهند ومضحک است نشخوار گفته های دیگران.....!بیکباره بیادعزیزانی افتادم که از محبت داشتن پدر بنا به دست قضا محروم گشته اند وداغ از دست دادن پدر...
-
انتظاری سبز
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 02:30
اعظم عباسی به تمام نومیدان ********* به کنا ر پنجره من پر از انتظار بی حد که مسافری بیاید زدل سیاه این شب و ستاره ای بیارد به دل شبم بکارد تو کجائی ای مسافر که ز دور دست ذهنم که ز ماورای عشقم قدمی نهی به چشمم چو نسیم خوش بیایی به مشام جان و روحم پر از آه ورنج ودردم پر از بیم بی نهایت پرم از امید مطلق به سرم فتاده باشد...
-
عشق می گوید
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 04:58
تقدیم به آنان که شکست عشق را تجربه کرده اندوتلخی وحلاوت آن را چشیده اند ******** اعظم عباسی عشق می گوید که باید پاک بود از برای عاشقی چا لاک بود عشق می گوید که باید ساده بود سر به زیر وخاکی وافتاده بود عشق می گوید که ما پروانه ایم تلخ وشیرین همچو یک افسانه ایم عشق می گوید که باید شاد بود از تمام غصه ها آزاد بود عشق می...
-
سیب
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 03:46
مثنوی سیب از اعظم عباسی سیب یعنی وسوسه یعنی گناه سیب یعنی خواستن بعد از گناه سیب روی دل چه تقدیری نوشت سیب یعنی دوری از بوی بهشت سیب یعنی دوری از حور وملک سیب یعنی عالمی زخم ونمک سیب یعنی ناسپاسی کرده ایم بر هوای نفس خود چون برده ایم سیب یعنی اینکه ما آدم شدیم با زمین پر زغم همدم شدیم سیب یعنی یک هبوط گریه دار داستان...
-
در فراسوی خیال
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1384 03:15
در فراسوی خیال؛غنچه ایی می میرد چونکه در پشت افق بلبلی می افتد ز سر شاخ بلند گفته اند چلچله ها بوی غم میآید بوی اندوه هزار ساله یک عاشق مست آسمان ابری شد حجم ابر گشت زیاد سیل اشک جاری شد همه از چشم بلا دیده یک مرغابی آن یکی در طپش قلب خودش می ماند مار بر روی دلم چمبره ای زد چه عجیب مهر در گور دلی می خوابد مرثیه می...
-
با تو ؛بی تو
سهشنبه 18 مردادماه سال 1384 04:55
با تو ؛ همه رنگهای این سرزمین را آشنا میبینم بی تو؛ رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم با تو؛ همه رنگهای این سرزمین مرا نوازش میکنند بی تو؛ رنگهای این سرزمین مرا میازارند با تو؛ آهوان این صحرا دوستان همبازی منند بی تو ؛ آهوان این صحرا گرگان هار منند با تو؛ کوهها حامیان وفا دار خاندان منند بی تو ؛ کوهها دیوان سیاه وزشت...
-
نیمه شب
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 03:03
با درود فراوان به قلبهای پرازعشق ومحبت در این نیمه شب ؛در خلوت اتاقم ؛اشک در چشمانم ؛بغض در گلویم وهجوم سیل آسای خون در شریان های مغزم خاطره ایی در ذهنم جرقه زد ه ویادش تمام وجودم را به دردآورد دور میدون ولی عصر بلوار کشاورز دخترکی دیدم بستنی به دست ؛مادرش آه خدا در وسط پیاده رونشسته بودو گدائی میکرد.هم سن وسال دختر...
-
مرور گریه ها
شنبه 15 مردادماه سال 1384 22:37
اینم یه شعر نو سروده اعظم عباسی شاعر کتاب یک شب که باران بیایید تقدیم به تمامی دل سوختگان این زمانه ******** هر شب گریه هایم را مرور می کنم تا مبادا از یاد ببرم شیوه گریستن را وآنگاه شکوفه لبخندی روی لبانم می شکفد وپس از آن به خوابی عمیق تر از آه وشیرین تر از کندوی زنبور های عسل فرو می روم ورویای سبز وآبی ام را تماشا...
-
ز پشت ابر بارانی؛ مرثیه
شنبه 15 مردادماه سال 1384 03:12
این هم یه غزل دیگه از خواهر زاده گلم مرثیه پایین به چاپ نرسیده وجزء دست نوشته هایش بود زپشت ابر بارانی زپشت ابر بارانی زپیچ جاده می آید سرافرازاست و با هیبت؛ ولی افتاده می آید سبد هایی زگل دارد گل امید می کارد صفا ازاوچه خوش بارد؛ببین آزاده می آید دگر غمگین مباش ای دل؛شراب ناب می آید به دستش جامی از احسان؛چواوبا باده...
-
به چشم خود
جمعه 14 مردادماه سال 1384 02:14
این هم یه غزل از خواهر زاده گلم اعظم خانم که وصفی است از نماد جامعه امروز به چشم خود دیدم هوای شهر طوفانی است نگاه مردم این شهر پر ازرنگ پریشانی است خیابان های اینجا هیچ؛ پراز صوت قناری نیست صدای بوق ماشینهاسراسربهت وحیرانی است ببین مردم هراسانند؛ در این عصر پر از غوغا نوای آشنایی ها ببین کم رنگ وپنهانی است فقیری در...
-
زن
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 02:28
مثنوی زن ازنگاه یک دختر ۲۰ساله امید که زنان جامعه ما بر رویه شعر زیر باشند که نه خود را به عمله استحمار ونه به ملعبه استکبارغرب بفروشند زن نگاه عاشق پروردگار زن شکوه وشوکت این روزگار زن ظرافت را هویدا میکند عاشقی را خوب معنا می کند زن همان معشوقه آدم بود زن همان دردانه خاتم بود زن نگاه اشنای خالق است زن یرای پاک بودن...
-
ما بسوی آسمانها می رویم
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 02:01
این هم یک مثنوی دیگر از خواهرزاده عزیزم که به خاطر ..............از بیان مطلب قبلی صرف نظر کردم اعظم عباسی ما بسوی آسمانها می رویم سوی آرام دل وجان می رویم ما به سوی معنی گل می رویم سوی صد درد وتحمل می رویم ما به آواز کبوتر زنده ایم با امید وعشق وباور زنده ایم ما نگاه خسته ای را دیده ایم رنگ اندوه از تماشا چیده ایم ما...
-
پیامی برای حاکمان زمانه
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 13:50
نردبان این جهان ما و منی است عاقبت این نردبان بشکستنی است لاجرم آنکس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر باید شکست ***************** در واپسین روزهای عمر پیام آور آزادی ؛هنگامی که وی نسیم مرگ به مشام مبارکشان می وزد واحساس جدائی از یاران با وفاوفداکارو وصال به دوست را احساس می کند.در آخرین حج در منطقه ای بنام غدیر که منطقه...
-
آب
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 02:25
یک مثنوی ازخواهر زاده عزیزم اعظم عباسی آب آری؛ عشق ناب حیدری است چون مراد از آب؛ آب دیگری است آب یعنی عشق وشور وجد وحال آب یعنی دارم از تو یک سوال می شود در حلقه رندان شوم در نگاه روشنت پنهان شوم آب یعنی طالب زیباییم در پی یک باور شیدایی ام تشنگی جان مرا سیراب کرد نیزه دل را چه خوش پرتاب کرد تشنگی ما را صبوری می دهد...
-
بیایید بیایید
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1384 02:09
بیایید بیایید که گلزار دمیده ست بیایید بیایید که دلدار رسیده است بیایید ؛به یکباره؛ همه؛ جان وجهان را به خورشید سپاریم که خوش تیغ کشیده است حماسه امروز ما حماسه تخمه داران نیست؛ طمطراق کیکاووس واشکبوس وپهلوانان نیست.حماسه نه خدایان وپهلوانان ؛ که حماسه ی زنان و مردان بی نام ونشانی است که هرگز راهی به درون این داستان...
-
آدمها
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 03:34
آدمها دو جورند دل دار وبی دل ؛ ودل دارهانیزدو جورند دل دار دریا دل پرحرف ولی مسکوت و خموش ودل دار بی دل پر حرف و وراج آن هم وراجی های صدتا یه غاز و سرمایه هردلی حرف های نا گفته ایست که محرمی را باید برای بازگو کردن. و چه سخت ودرد آور است غریبانه زندگی کردن در جمع آشنایان وعزیزان ودوستان ؛که این نه زندگی که روز مرگی...