غریبی بس مرا دلگیر داره
فلک از گردنوم زنجیر وردار
که غربت خاک دامن گیر داره
پـــارادایس یک سال را با دوستانی همدم وهمدل پشت سر نهاد ومن سی نه
سـال را تنها و غریب چونـــان کرگدنی تنها سر بر زیر افکنده در لم یزرع
روزمرگی و پوچستان زمین و زمان دربین خــویشان وعزیــزانم گم گشتم و
خفگــی دیوانه واری گلویم رامی جویدوحال باز تنها و تنها تر در غربتستانی
جزیره وارواتوپیایی دردرون خویش هم درجغرافیای مکانی وزمانی خویش
تا دست سرنوشت برای این نابخشوده چه تقدیری را رقم زده است شکنجه هایی
سیزیف وار برای تنی فرسوده وخسته
از ادامه حیات در این کره خاکی و این دایره مینا که چنین خونین گشته از آن وین
جگرمی نخورده وسینه ای مال امال درد که اورا نیست مرحمی بر دل ریش خورده اش
خدا را مرحمی
ع.سربدار
سلام سربدار گرامی
خسته تر از هر روزم
شکسته تر از دیروزم
عزم دیدار خدایم کردم
زود زود صدایم کردند
ازمحنت هجران رهایم کردند
در سیر الی ا...فنایم کردند
جلوه ای از نور خدایم کردند
فارغ زهمه درد وبلایم کردند
آواره ی کوی وفایم کردند
گفتند زشیدایی و بینوایم کردند
ما، به قدر جام چشمان خود، از افسون این خمخانه سر مستیم...؟
جز این نمی توان نجوا نمود...!
تولد وبلاگت مبارک.چرا اینجوری؟دلم گرفت اما:
زیباتر از جهان امید ای دوست
در عالم وجود جهانی نیست
هر عرصه را بهار و خزانی است
در عرصه امید خزانی نیست.
سبز و استوار باشی.
سلام
اگر چه غم داری مثل من
اما بدان هیچی کم نداری دوست من
آمدم هم سال روز فتح خرمشهر را به شما تبریک بگویم وهم
یکمین سالگرد وبلاگ تان را تبریک بگویم ..موفق باشید
شاد زی .... گر زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز دوست من
خوشحال باشید وسر حال ....
سلام .
خوشحالم خیلی دیر نکردم .
استاد اول تولد وبلاگت رو تبریک می گم و دوم نمی دونم تولد
خودت هست یا نه ولی چه عیبی داره اون رو هم تبریک
می گم .
ولی استاد جدا بهت نمی یاد سی و نه سالت باشه .
می دونی من فکر می کردم ۴۵ به بالا داری .
وای جان سخت بودن بین این همه سختی ، می دونم ولی
شاید بهتره بگم کرگدن هم کم میاره ، می دونم چه دردیه .
خودم هر روز باهاش زندگی می کنم و حق می دم که بگین
کرگدن ولی استاد امید و امید و امید ، نباید این رو از دست
داد .
به هر حال باز هم تبریک می گم و امیدوارم سالها خوش و خرم
بنویسین و ما هم از مطالب زیباتون استفاده کنیم .
در پناه حق .
آنگاه که زندگی همچون ترانه ای جاری می گردد شاد بودن آسان است اما ارزش انسان زمانی آشکار می گردد که در شرایط آشفته نیز لبخند به لب دارد
سلام زیبا بود وبلاگ زیبایی داررین ممنون میشم به ماهم سر بزنید به روز شد
امشب از عطر سحر گاهی رهاتر میروم...از نسیم نوبهاری با صفاتر میروم...
امشب از طوفان عشقی بیقرار بی قرار...از فراز قله هستی فراتر میروم...
نیمه شبها راز میگوید دلم با محرمی...اوج فریادم ز شیدایی ..رساتر میروم..
پرتو مهر خدایی در وجودم جان گرفت...از صدای آشنایی خوش صداتر میروم...
تا رهایی میروم تا بیکران عاشقی...امشب از عطر سحر گاهان فراتر میروم...
عیار دلاور که کند ترک سر خویش..از خنجر خون ریز وسر دار نترسد..آنکس که چو منصور زند لاف انا الحق..ازطعنه نا محرم اسرار نترسد.
فلک از گردنوم زنجیر وردار ؟؟
سر بدار تو دیگر چرا خسته شدی ؟؟؟
من هم دلم سخت گرفته است ازین مهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک .
و روزی بر زمان خواهم خفت و زمان در من خواهد مرد
اما هماره به همگان خواهم گفت
شاد زییوید و سربلند و تندرست
شاد زیی و شاد گردان
سلام سربدار عزیز
خوبی؟
تولد وبلاگت مبارک
از دوستان خوبم هستید که توی این یک سال همراهم بودید
تولد وبلاگ منم هست
خوشحال میشم بیاید
دیگه هیچ نگاهی با نگاهم آشنا نیست . هیچ تبسمی قلبم رو به تپیدن وا نمیداره ..
همه میخوان از عشق بگن . از عشق بنویسند ..ولی یکی هم بیاد از یه معشوقه بگه .
نه خیالی .. نه اسطوره ای . نه اونی که تو قصه ها بدنبالشیم ..یکی از یه معشوقه حقیقی بگه . از اونی که نگاهش تیری باشه به زنخدان قلب ..از اونی که شرم رو سنگین کنه روی پلک هامو ..تاب نگاهشو نداشته باشم . یکی بیاد از یه معشوقه واقعی بگه از یه مرد .. مردی که نه تنها توی داستان های هزارو یک شب شهرزادی باشه . مردی که نه توی بیستون کیخسرو تیشه رو تیز کنه به یاد شیرین .بلکه بیاد من . برای من .. یه مرد که هنوز بوی تنش مستی عشق رو شرر آمیز به سبوی احساسم واریز کنه .. یکی بیاد از این دنیای امروزی . از این عصر یخبندان احساسات به فتح قلعه حصارین قلب من . نمیخوام مثه رومئو گیتار بدست زیر تراس خونمون لالائی های عاشقونه رو زمزمه کنه .. نمیخوام مثه وامق پاک پاک باشه . و نه مثه قیس راهی دیار برهوت صحراها . نمیخوام ادای عاشقا رو در بیاره و برام از عشق های نوشتاری بگه ..یکی باشه مثه خود من . همرنگ نیگاه من .. هم احساس با اندیشه من . پس کو ؟ کجاست ؟ که صد یوسف دل رو به کلافی هم نخرند . و ما هنوز در این مکاره بازار قلب رو حراج نهادیم . دلم برای یه مرد تنگ است .. مردی از جنس نور . واضح و ساده .. کسی که وسعت آغوشش تکیه گاه خستگیهام باشه . کسی که امتداد نگاهش شرم دلواپسیهام باشه .. کسی که با اولین جمله عاشقانه اش توی تنگنای نفس ..توی سینه.. تو قفس ..این دل به جدار دیوارک های سینه بخوره و بی تابی کنه ..
کیست اون مرد ؟ پس کی میاد
درد خدا را مرحمی...
در من هزار حرف نگفته
هزار درد نهفته
هزاران هزار دریا هر لحظه در تپیدن و طغیانند
در من هزار آهوی تشنه
در خشکسال دشت پریشانند
در من پرندگان مهاجر
ترانه های سفر را
در باغ های سوخته می خوانند
با من که در بهار خزانم قصه های فراوانی ست
با من که زخم های فراوانی
بر گرده ام به طعنه دهان باز کرده اند
هر قصه یک ترانه
هر ترانه خاطره ای دیگر
هر عشق یک ترانه ی بیدار است
در خامشی حضورم ، حرف مرا بفهم
یا برای عشق ، زبانی تازه پیدا کن
تا درد مشترک
زبان مشترکمان باشد
حرف مرا بفهم و مرابشنو
این من نه ، آن من دیگر
آنکس که پنجره ی چشم های من او را
کهنه ترین قاب است
از پشت پنجره ی زندان
حرف مرا بفهم
که فریاد تمامی زندانیان
در تمامی اعصار است
در گیر و دار قتل عام کبوترها
در سوگ شاخه های تکه تکه ی زیتون
وقتی که از دل جوان ترین جوانه های عاشق باغ ماه
بر مسلخ همیشگی انسان
در لحظه ی شکفتن فریاد
باران سرخی از ستاره سرازیر است
آن سان که هر ستاره دلیل شرمساری خورشید های بسیاری
از برآمدنشان است
تو گریه می کنی
از عمق آشنای جنگل چشمانت
از عمق جنگلی که در آن پاییز ، در غروب به بغض نشسته
باران بی دریغ اشک تو می بارد
تا عطر خیس جنگل پاییز
در من هوای گریه برانگیزد
آنگاه از چشم ذهن من
شعری بسان گریه فرو ریزد
من شعر می نویسم
تو با ترانه های عاشق من ، عاشق
تو با ترانه های تشنه ی من دریا
بر پنج خط ساز سفر ، زخمه می شوی
تو گریه می کنی
تو لحظه های شعر مرا ، در خویش تجربه کرده
یعنی مرا در بدترین و بهترین دقایق بودن تکرار می کنی
یا با ترانآهای من بر لب
به رویا رویی جلادان به مسلخ خویش می شتابی
یعنی که با منی
دیروز
امروز
تا هنوز و همیشه
آیا زبان متشرک این نیست ؟
آن زبان تازه که می گفتم ؟
آیا زبان مشترک این نیست ؟
سلام دوست گلم
هم تولد وبلاگ و تبریک می گم هم تولد شما رو انشاالله که موفق و موید باشید
ببخشید دیر شد
کجاییی ؟؟؟؟؟؟
. سلام دوست عزیز
حالتون خوبه؟
من مسافر شهر رویاها هستم و از اینکه وبلاگ قشنگتون سر راهم بود خوشحالم
وبلاگ قشنگ و جالبی دارین
و از آشنایی با شما بسیار خوشوقتم
خوشحال میشم اگه وقتشو داشتین یه سری هم به چادر ما بزنین ( مسافر که خونه نداره(چشمک))
موفق و پیروز باشین و در امان خدا
سلام سربدار گرامی
دوش آن نامهربان احوال ما پرسید ورفت
صدسخن سر کرد امایک سخن نشنید ورفت
هر که آمد در غم آباد جهان چون گردباد
روزگاری خاک خورد آخر به خود پیچید ورفت
*** شعر از صائب تبریزی ***
دیگر به انتظار چیزی نیستم، جز چشمانی به فراخی گشوده برای تماشای این تخت بنده تن که امکان آرامیدنش نیست..
سلام ...
اولین سالگرد وبلاگت بهت تبریک میگم ..
الهی که هرچی غم داری به زودی زود از بین بره ..
در پناه حق
ببخشید منظورتون از این پیام برای زادروز دختر من چی بود؟
...
گلی که خوم بدادوم پیچ و تابش .....
به آب دیدگانم دادوم آبش........
به درگاه الهی کی روا بی............
گل از مو دیگری گیره گلابش...
...
از توضیح تون خوشحال میشم...
توان در ماورای یک نگاهعشق را بی دغدغه احساس کردمی توان این عشق را چون رشته ی محکم پر پیچ و تاب یاس کردمی توان در آسمان زندگی چشمها را بر افقها باز کردمی توان در بی کران یک نگاهفصل سبز عشق را آغاز کرد
آن صفر کرده که طد قافله دل همراه اوست - هر کجا هست خدایا به سلامت دارش .
به دنیا لبخنر بزن تا دنیا نیز به تو لبخند بزند .
کجا رفتین چرا دیگه اپ نمیکنین؟
سلام. تولد خودتان و تولد وبلاگتان مبارک باد. امیدوارم روزها خوب و امیدوارکننده ای پیش رویتان باشد.
سلام. من به روزم. سرفرازم کن.