بجویئم


بجویئم وبیابیم کهن گمشده ها را 


                               وز این خانه برا نیم به زور آمده ها را


گرامی بشماریم چوجانها همه گان ها  


                                     دگر ره بگشایئم به
شادی کده ها را

نظرات 14 + ارسال نظر
آزیتا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:33 http://azi.blogsky.com

سلام دوست عزیز
زیبا بود
پاییز برگ ریزان هم آپ شد

آزیتا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:42

ای وای آخه چرا؟؟؟

شیدا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:14 http://sheidablog.blogfa.com

سلام
دوست محترم شرمنده الان یادم آمد باتاخیر عید غدیر مبارک

بر پیکر ما هزار زخم است
با پیکر زخم عهد بسته ایم ما (شیدا )
موفق باشید دوست گرامی وسهو مرا پذیرا باشید در تاخیر
تبریک ....وسپاس از حضورتان

شیدا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:21 http://sheidablog.blogfa.com

درود مجدد
این یک مصرع از غزلی است که باید یک تغییری به آن بدهم
وبعد دروبلاگ بگذارم .......... تقدیم به دلسو ختگان وبه کرم خدا امیدوار باشیم باشد که رستگار شویم ....با سپاس
خدای علی ع یارتان.......

شیدا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:37 http://sheidablog.blogfa.com

سلام
یادم رفت از پیام بسیار زیبا یتان تشکر کنم وزند گی چیزی
جز این نیست برادر خوبم ...
زبیداد زمانه بس حزینم
ندادی ای خدابهتراز اینم (شیدا )
هوالباقی ...

شیدا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:25 http://sheidablog.blogfa.com

درودی
این آتش رندی است که سوزنده تراز ماست
غم کوره ی گدازنده تر از ماست
هر جا که رویم پیش تر از ماست
با او چه کنیم خار دل ونیش تر ماست
نا کجا آ باد هم که رویم همیشه همره ماست
تنها توسنی است که روزگار بااویارترازماست

هوشنگ شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 14:41

سلام. زیبا و دست نیافتی است... شاید هم دست یافتنی... کسی چه میداند...

حسام شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 15:28 http://www.pantheon.blogfa.com

زین بنده ناکجا پیوند..

بنفشه شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 22:11 http://banafsheh192.blogfa.com/

خیلی دلم میخواد .کاش بشه.

دیانا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 23:40 http://juskhodam.blogsky.com

سلام سربدار عزیز
خوبید؟
عید غدیر خم را به شما و خانواده محترمتان را با تاخیر تبریک عرض میکنم
همیشه شاد باشید و پایدار

شیدا یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:08 http://sheidablog.blogfa.com

سلام
غزل غزل گر سرایم ترا به همد لی

کم گفته ام از دقایق بی حاصلی

آن همرهان دل کجاشدند یا رب

قامتم خمید زیربارامانت زبی همرهی

خدا یامددی تا به سر انجام رسد

وا رها نم زین همه فغان و دربدری ( شیدا )

چو آهو ی رمیده در بیابانم

به دنبال ضامن آهو شاه خراسانم

وخسته زین همه غوغا ی دیوا نم
خدایا ضامنم گرددهمان شاه خراسانم ( شیدا )


فرشته مهر یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 06:59 http://hamdele-aghaghiha.persianblog.com

نوشته های وبلاگتان بسیار زیباست دوست و هم میهن نازنین
اشعار فروغ فرخزاد را خیلی خیلی دوست دارم

آری باید راند این شب تار را

ستاره های خسته اند اما باز می تابند هرچند با نورک های نازکشان به شب تار زیبایی می بخشند...

میلیون ها ستاره می درخشند

خسته اما می درخشند...
هر چند ستاره ها زیبایند اما چه می شود صبحی بیاد تا دمی بیاسایند....

در ایران میلیون ها ستاره جوان می درخشند هر چند کم سو در نبود خورشید...

آری باید راند این شب تار را

جرم است عشق به خورشیدِ روزها!

اما باز این ستاره ها می جنبند و سو سو می زنند به یاد خورشید...
آری باید گرامی بشماریمشان چو جان های کم نور خودمان

آسمانمان چه زیباست با خورشید و ستاره ها

اما ستاره ها خسته اند

خورشید کِی می آید؟؟؟

**********************
این شعری که خودم سروده ام تقدیم به تمام ستاره های ایرانی
از جمله خود شما هم میهنم

خواهر تو دور از ایران...فرشته



دeمaح یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 23:09 http://Boyz.Blogfa.Com

خدایا! می خواهم کمی با تو صحبت کنم تا احساس جوانی کنم؛ هرچند جوانم، بی آن که تصویری از جوانی داشته باشم. آخر بعضی ها در کمین من می نشینند تا
شکارم کنند. آنگاه گروهی هم هستند که می گویند تو جوانی و نابخرد. خسته شدم از این کلمات دور از ذهن و انتظار. ای دوست! از تو می پرسم جز دعا چه کاری از من ساخته است؟ آنهایی که از من بسیار دورند، در حالی که فکر می کنند خیلی به من نزدیک اند، اصلا نمی دانند من چه می گویم، چه می خواهم و چه می دانم. پس همین بس که به همه بگویم من آن چیزی که می فهمم و حس می کنم،هستم. خدایا! هر جا که می روم و هر کاری که می کنم می گویند که تو الان جوانی، این چنین می کنی، پس در نوجوانی چه می کردی؟ یا این که یادم نمی رود، همین چند وقت پیش که نوجوان بودم تا حرکتی از من سر می زد، هی به من نهیب می زدند، الان که این جوری هستی وای به حال این که جوان شوی. ای عزیز، نمی دانم چه کنم که هم به خواسته ها و آرمان هایم برسم، هم بزرگترهایم از من راضی شوند، هم جوانی ام را حفظ کنم و هم از همه مهمتر تو را داشته باشم؛ اما مگر می گذارند؟! افسوس که هر کس از دوران ما تعبیری دارد که به همه چیز می ماند جز نوجوانی و جوانی. خدایا! آنهایی که می گویند در جوانی چنان بودند و چنین شدند، پس آن خطاها و گناهانشان را کی و کجا انجام می داده اند؟ می دانم، اگر چه در جوانی، جوانی کردن بد است، اما در جوانی پیر شدن و یا احساس پیری کردن بدتر. جوان مثل رنگین کمان است که گاهی یک رنگش را می بینند، در حالی که ما چون قوس و قزح هفت رنگ، تجسم هفت اقلیم و هفت سپهر هستی هستیم، در هفت شبانه روز خداوندی و همانیم که سالخوردگان می گویند کاش جوان بودیم.
صاحب من! برای این جوانی تو را شکر.

لامپا دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:32 http://lampa.blogsky.com

بهار از باغ ما رفتست ما افسانه می گوییم
پرستوها ندانستند و بر قندیل یخ مردند

هر عرصه را بهار و خزانی است
در عرصه امید خزانی نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد