فریاد های سوخته

من با کدام دل به تماشا نشسته ام

آسوده 

 مرگ آب و هوا و نبات را

مرگ حیات را ؟

من با کدام یار! 

 در این غبار سنگین 

 مرگ پرندهها را خاموش مانده ام ؟

 در انهدام جنگل 

 در انقراض دریا

در قتل عام ماهی

من با کدام مایه صبوری

فریاد برنداشته ام

آی!....؟

پیکار خیر و شر 

 کز بامداد روز نخستین 

 آغاز گشته بود

در این شب بلند به پایان رسیده است 

 خیر از زمین به عالم دیگر گریخته ست

وین خون گرم اوست که هر جا که بگذریم 

 بر خاک ریخته ست

در تنگنای دلهره اینک 

 خاموش و خشمگین به چه کاریم ؟

فریاد های سوخته مان را 

 در غربت کدام بیابان

از سینه های خسته برآریم ؟

ای کودک نیامده ! ای آرزوی دور 

 کی چهره می نمایی؟

ای نور مبهمی که نمی بینمت درست

کی پرده می گشایی ؟

امروز دست گیر که فردا 

 از دست رفته است

انسان خسته ای که نجاتش به دست تست

فریدون مشیری