تشنه ترین رود
ای ذات لم یزلی وای وجود ازلی
آوای غم انگیز این روح افسرده
واین دل شکسته را در این نیمه
های شب بشنو
ای ذات مقدس ندای ملکوتیت را
که لبریز از عشق ومهری است بی نظیر
در دل این نیمه های شب در وجودم روشن و شعله ور کن
بگذار تا عشقی اشراقی در وجودم حلول پیدا کند
وسراسر روحم را مقدس کند
بار الهی می دانی که از غایت جهل
خاموشی گزیده ام
اما خاموشی ام  لبریز از سوال ودر ماندگی است
خاموشی مرا بشنو
سوال های مرا تو پاسخ گو
و در ماندگی ام را چاره بیندیش
معبودا قلب و روح مرا از امیدی
که هر گز به یاس مبدل نمی شود ودر
بارگاه ربوبییتت شکوفاست لبریز کن
من تشنه ترین رودی هستم که
  عطشم جز با به دریا رسیدن
بر طرف نمی شود
من مسافری هستم که قربانی
 هزاران شرنگ زهر آلود وزخم خورده
روزگار نا مرادم
ای خوب .بگذار یک بار دیگر بگریم تنها برای
خود ونه برای چیزی یا کسی دیگر
یکبار دیگر امر کن تا بخندم
اما نه به دیگران  که به خود
ای پاک  توان ایستادن به من ده
اما نه امید و قصد راه رفتن
که به قصد دویدن
چرا که دیر است ویکبار
دیگر روزنه ای  را در مقابلم بگشا
تا با دیگران سخن گویم

ع. سربدار