از خانه می گریختم ، به کوچه باغ های تو از سکوت می گریختم ، به هیا هوهای تو از هوشیاری می گریختم ، به مستی های تو از زخم ها می گریختم ، به مرهم های تو از غصه می گریختم ، به شادی های تو از سکوت می گریختم ، به گفتگو های تو از گورستان می گریختم ، به انارستان های تو از رنج می گریختم ، به لذت های تو
در انتهای هر گریزم تو بودی صمیمی و مهربان بی حرفی از جنس روزگار
تو بودی افتاده اما مغرور ، خسته اما پای راه تهی دست اما بی دریغ ، نحیف اما استوار
دیگرانت شرور می دیدنت ، دریغا ، همه شرف بودی گستاخ می دیدنت ، افسوس ، همه صداقت بودی
بعد تو نه مرا در باغ جایی ست و نه در کوچه باغ راهی |