دوستان


از خانه می گریختم ، به کوچه باغ های تو
از سکوت می گریختم ، به هیا هوهای تو
از هوشیاری می گریختم ، به مستی های تو
از زخم ها می گریختم ، به مرهم های تو
از غصه می گریختم ، به شادی های تو
از سکوت می گریختم ، به گفتگو های تو
از گورستان می گریختم ، به انارستان های تو
از رنج می گریختم ، به لذت های تو

در انتهای هر گریزم تو بودی
صمیمی و مهربان
بی حرفی از جنس روزگار

تو بودی
افتاده اما مغرور ،  خسته اما پای راه
تهی دست اما بی دریغ ، نحیف اما استوار

دیگرانت شرور می دیدنت ، دریغا ،  همه شرف بودی
گستاخ می دیدنت ، افسوس ، همه صداقت بودی

بعد تو
نه مرا در باغ جایی ست
و نه در کوچه باغ راهی