قدرت وقلم

وچه زیبا نبشته ای  است
 قدرت و قلم
به آنان که در راه انجام  رسالتشان در مقابل قدرت قلم زدند
وقلم هاشان را بشکسته بر دار دیدیم 
وما نیز ادای دین کردیم
وچشمانمان را فرو بستیم
و گذر کردیم وبر خود باوراندیم
که چیزی ندیده ایم در گذر عمرمان
وخموشی گزیدیم و مصلحت را پناه جستیم
و حقیقت را کتمان کردیم
ودر سایه تقیه جانمان را خانه گزیدیم
تا در این چند روزه ی دنیا 
سر در خاک جهالت چند روزی را 
امان طلبیم

ع.سربدار

پنداشت او قلم
 در دستهای مرتعشش
باری عصای حضرت موساست
می گفت
 اگر رها کنمش اژدها شود
 ماران و مور های
 این ساحران رانده وامانده را
فرو بلعد
می گفت
و ز هیبت قلم
فرعون اگر به تخت نلرزد
دیگر جهان ما به چه ارزد
بر کرسی قضا و قدر
قاضی
 بنشسته با شکوه خدایان تندخو
تمثیل روزگار قیامت
انگشت اتهام گرفته به سوی او
برخیز
 از اتهام خود اینک دفاع کن
این آخرین دفاع
پیش از دفاع زندگیت را وداع کن
می گفت
امان دهید
 تا آخرین سپیده
 تا آخرین طلوع زندگیم را
نظاره گر شوم
 پیش از سپیده دم که فلق در حجاب بود
 بر گرد گردنش اثری از طناب بود
و چشمهای بسته او غرق آب بود
 در پای چوب دار
هنگام احتضار
 از صد گره گرهی نیز وا نشد
 موسی نبود او
 دردستهای او قلمش اژدها نشد 

حمید مصدق