پیامی برای نسل سوخته



با سلام به تمامی  دوستان وب نویس

عزیزان من بعد از گذشت دو ماه از  گذر عمر خود در میان وبلاگ ها آنچه را که نمی بایست بینم

وبخوانم دیدم؛ و خواندم؛ وچیزی جز تاثر واندوه  برایم بجا نماند.دغدغه فکری شما عزیزانی که 

آینده ساز این مرز وبوم هستید؛ بجای اینکه در راستای برقراری یک جامعه سالم  وایرانی اباد

وآزاد باشد؛ همه وهمه چیزی نبود جز عشق های نافرجام وفرسوده ؛عشق های که در اثر

انتخاب اشتباه خود شما عزیزان بوجود آمده آن هم نه بر اساس شناخت که بر اساس احساس

واحساس وعواطف پاک آدمی در جامعه ای نا سالم مانند میشی ماند که اسیر گرگ گردد

من نمی گویم که که این خود مشکلی نیست نه بلکه ؛ بقول دکتر شریعتی :هنگامی که ظلم

و زور در جامعه ات حاکم است وتو شاهد زمانه خویشی پرداختن به مسایل حاشیه ای

مساویست بامصداق این جمله که  چه به نماز ایستاده باشی ؛ چه به شراب نشسته باشی

فرقی نمی کند.پس عزیزان بیایید هم وغممان در وحله اول اصلاح خودمان سپس جامعه مان

باشد. ویا علی گوییم وعشق دیگری آغاز نماییم

به امید همدلی  وهمبستگی تمامی عزیزانی که در این راه قلم میزنند؛و به امید اتحاد  ویکدلی 

تمامی جوانان این مرز وبوم
ع.ع




دیگرباید رفت تا کجا تا چند؟خدا داند

کاش میشد چون همایی؛ سوی جانان آمدن
با  سرود  زندگی . چون  باد.  رقصان   آمدن

با سپیدی ها ؛ سیاهی را به دام انداحتن
بند ها از هم دریدن؛ همچو طوفان آمدن

باسلاح دوستی ؛ مهر و وفا را زد صلا
شعله ها افروختن؛ آتش فروزان آمدن

هر نهال آرزو را کاشت در دل آشکار
با نوید زندگی در سینه پنهان آمدن

بر لبان تشنه مردم؛ چکاندن آب خضر
خشکسالی را ؛نوید مرغ باران آمدن

دانه پیچان؛ آزادی فشاندن بر زمین
همچو سروی قدکشیدن؛ شاخه افشاندن آمدن

خشک گرداندن سرشک غم ؛ بر روی چهره ها
با صلای مرهم شادی؛ به درمان آمدن

درفش کاویان را بر جهان افراشتن
با سلاح مهر آرایی؛ به میدان آمدن

بر لب خوشرنگ انسانها ؛ نشاندن خنده را
چون شقایق  سرخگون؛ اندر گلستان آمدن

م.الف.شباهنگ