فروغ فرخزاد


شعر فروغ با صدای اخوان ثالث   عصیان خدا
 

گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد میکردم
سکه خورشید را در کوره ظلمت رها سازند
خادمان باغ دنیا را ز روی خشم میگفتم
برگ زرد ماه را از شاخه ها جدا سازند


نیمه شب در پرده های بارگاه کبریای خویش
پنجهء خشم خروشانم را زیر و رو میریخت
دستهای خسته ام بعد از هزاران سال خاموشی
کوهها را در دهان باز دریاها فرو می ریخت


می گشودم بند از پای هزاران اختر تب دار
میفشاندم خون آتش در رگ خاموش جنگلها
میدریدم پرده های دود را تا در خروش باد
دختر آتش برقصد مست در آغوش جنگلها


مید میدم در نی افسونی باد شبانگاهی
تا ز بستر رودها ، چون مارهای تشنه ، برخیزید
خسته از عمری بروی سینه ای مرطوب لغزیدن
در دل مرداب تار آسمان شب فرو ریزند


بادها را نرم میگفتم که بر شط شب تبدار
زورق سرمست عطر سرخ گلها را روان سازند
گورها را میگشودم تا هزاران روح سرگردان
بار دیگر،در حصار جسمها،خود را نهان سازند


گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد میکردم
آب کوثر را درون کوزهء دوزخ بجوشانند
مشعل سوزنده در کف،گلهء پرهیزکاران را
از چراگاه بهشت سبز دامن برون رانند


خسته از زهد خدائی،نیمه شب در بستر ابلیس
در سراشیب خطائی تازه می جستم پناهی را
می گزیدم دربهای تاج زرین خداوندی
لذت تاریک و دردآلود آغوش گناهی را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد